اى مولا و سرورم!
من از نعمت الهى بینایی، محروم شده ام ، اگر ممکن است بینایى چشم مرا برگردانید ، تا یک بار به جمال دل آراى شما نظر افکنم ؛ و دو مرتبه به حالت اوّل برگردم .
حضرت دست مبارک خویش را دراز نمود و بر چشمانم کشید؛ و در همان لحظه روشن و بینا گردید، به طورى که همه جا و همه چیز را به خوبى مى دیدم ، پس نگاهى به جمال دل آرا و مبارک حضرت افکندم .
و لحظه اى بعد از آن ، دست بر چشمانم نهاد و دوباره همانند قبل نابینا گردیدم .
با صداى بلند اظهار داشتم : این ماجرا به مانند حکایت فطرس ملک مى باشد.
...
مولای من!
ماهم به مانند محمد بن سنان، چشمانمان از نعمت دیدارتان بی نصیب مانده
فقط برای لحظه ای ما را بینا گردان تا نور چهره ی زیبایتان روشنایی قلبهامان گردد.
مگر دیدار شما ما را از دنیازدگیمان رهایی بخشد؟!
یادتان را در دلهامان جلایی دوباره بخشد و لحظه لحظه ی عمرمان را به ذکر شما آراسته سازد.
و من به امید این دیدار، روشن دلم، چرا که شما هم به مانند امام جواد (درود خدا بر ایشان باد) و پدران بزرگوارتان سرشار از کرم و لطف و مرحمتید.