بر سر و سینه میزنی اشکهایت جاریست!
هق هق گریه هایت نفس کشیدن را برایت دشوار کرده!
این روزها دلگیرتر از هر روز دیگری برایت طی میشود؟
حس یتیمی سرتاپایت را فراگرفته
حس از دست دادن پدری که تا آخرین لحظات عمر به فکر فرزندانش بود
خشنود نگشت تا وعده ی آمرزش و رحمت الهی و شفاعت امتش را شنید
فغان و آهت باید سوزناکتر هم باشد این آغاز یتیمی است
این شروع بینوایی است
یک به یک عزیزترین کسان را از دست خواهی داد
فرق شکافته، پهلوی شکسته، لخته های جگر، راسی قرآن خوان بر نیزه و ... خواهی دید.
نهایت مظلومیت ...
تا آنجا که دیگر از دیدار امام زمانت نیز محروم خواهی گشت؟!
گریه کن بیشتر ناله کن
اما در میان ناله هایت از خدا بخواه
بخواه که پایان بخش این همه مظلومیت به دادمان رسد
دست بر سر گذار نالان تر از گذشته بخواه
ندبه کن و بخواه که دادرسمان به فریادمان رسد