اگر سری در روایات و احادیث کتب اهل سنت و شیعه بچرخانید شمارگان زیاد احادیث مهدوی پرسشی را در ذهن متبلور می نماید که « تاکید بر اصل مهدویت و اعتقاد به آن، در قبل از تولد وجود نازنین حضرتش نشان از چیست؟»
روایات فراوان از احادیث نبوی در کتب اهل سنت که در بعضی از آنها حتا انکار و دروغ پنداشتن اصل مهدویت را مساوی با کفر نیز می دانند و در تاکید مؤکد در کتب شیعی ، انگیزه ای می شود برای یافتن پاسخی در برابر جولان سؤالات این چنینی؟
شما برای این سؤال چه جوابی خواهید داشت؟
قبل از رجوع به ادامه مطلب لطفا جوابهایتان را ابتدا در ذهن خلاقتان بجویید...
روایاتی که در مقدمه ی نوشتار بدان ها اشاره گردید در خطور مبارک همه ی شما خوانندگان عزیز نیز یافت می شود به مانند این حدیث معروف نبوی :
« لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله تعالى ذلک الیوم حتى یلى رجل من عترتى اسمه اسمى یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا»(1)
در کتب شیعی، گستردگی و وفور احادیث مهدوی از ائمه معصومین به ویژه از صادق آل محمدصلوات الله علیهم اجمعین چشمگیرتر از اینها نمایان است؛ در کلام پرنور امام صادق علیه السلام ، تأمل برانگیزترین و تأثیرگذارترین حدیث برای من «لو أدرکته لخدمته ایام حیاتى»(2) است. عجیب بر تمام ذهنم لرزه می اندازد.
اما با اطالهی نوشتار سؤال اصلی را نباید از یاد برد که چرا؟
چرایی این مبحث از منظر فیلسوف و دانشمند شرق شناس و اسلام شناس معروف و شهیری به نام هانری کربن بسیار جذاب و شنیدنی است ایشان در اعتقاد شیعه به مبحث امام شناسی و اعتقاد به مهدویت می گوید:
همه مردم مغرب زمین تماس با خداوند را در واقعه تاریخى که آن را به صورت ((حلول)) مى فهمند، جستجو مى کنند، در حالى که اسلام شیعى، این تماس را در ((تجلى و ظهور و مظهر حق)) که مخالف با تصور حلول طلب هاى رسمى است، مى طلبد. پس، اگر این عقیده - یعنى حلول - در بحران فعلى وجدان مردم مغرب زمین دخیل است، آیا تشیع مطالب جدیدى در بر ندارد که در این مورد اشاعه دهد؟... اگر مردم مغرب زمین مسیحیت را رها کرده اند، تقصیر از روش مسیح شناسى آنان است... اگر یک مسلمان سنى تحت تاثیر افکار غربى ها قرار مى گیرد، به دلیل نداشتن ((امام شناسى)) است. زیرا این، (امام شناسى) روش صوابى براى تصور رابطه میان خداوند و انسان و روش صحیحى براى مواجه شدن بالاادریون است.
وى در ادامه همین گفتار، سخنان نغزى در باب مهدى باورى شیعى، با این عبارات بیان مى دارد :
الف - پیغمبرشناسى و امام شناسى؛ یعنى آنچه تشیع درباره شخصیت دوازده امام براى خود تبیین کرده که نه ((حلول)) است که هبوط خداوند را در تاریخ تجربى در بردارد و نه عقاید ((لا أدریه)) که انسان را با عالمى که خداوند آن را ترک کرده است، مواجه مى سازد و نه ((وحدت بینى انتزاعى اسلام سنى)) که بُعد بى نهایتى میان خداوند و انسان به وجود مى آورد. وضع فعلى جهان ما را وادار مى کند که بار دیگر درباره ((صراط مستقیم)) بین ((تشبیه)) و ((تعطیل)) بیاندیشیم.
ب - مفهوم غیبت؛ اصل و حقیقت ((غیبت)) هرگز در چارچوب درخواست هاى دنیاى امروز در معرض تفکر عمیق قرار نگرفته است. کاملا بجاست که حقیقت مزبور با توجه خاص به نکته اى که ((مفضل)) اعلام کرده و مى گوید: ((باب دوازدهم بر اثر غیبت امام دوازدهم در پرده غیب و نهان مستور گردیده است،)) مورد توجه قرار گیرد. معناى این امر به عقیده این جانب چشمه اى بى نهایت و ابدى از معانى و حقایق است. در حقیقت تریاق قاطعى است در برابر هرگونه سموم ((سوسیالیزاسیون)) و ((ماتریالیزاسیون)). به عقیده حقیر، حقیقت غیبت اساس و بنیان اصیل سازمان جامعه اسلامى است و باید پایگاه معنوى غیبى تلقى گردد. معنویت اسلام تنها با تشیع امکان حیات و دوام و تقویت دارد و این معنا در برابر هرگونه تحول و تغییرى که جوامع اسلامى دستخوش آن باشند، استقامت خواهد کرد.
ج - امام زمان؛ مفهوم اعلایى است که مکمل مفهوم ((غیبت)) است، ولى کاملا مرتبط به شخصیت امام غایب است. اینجانب مفهوم ((امام غایب)) را با روح غربى خودم به گونه اى نو و بکر احساس و درک مى کنم و چنین به تفکر و دلم الهام مى شود که رابطه حقیقى آن را با حیات معنوى بشر وابسته مى دانم. این رابطه خصوصى ارواح با امام غایب، تنها تریاق بر ضد مختلط ساختن حقیقت دین است... مستشرقانى که مذهب تشیع را به منزله یک مذهب متمرکز و استبدادى معرفى کرده اند، مسلما دچار گمراهى و اشتباه عظیم گردیده اند و این طرز تفکر، برخاسته از مفهوم کلیسا و روحانیت مسیح است که در ذهن آنان به قرینه فکرى وارد شده است.»3
و یا در جایی دیگر می نگارد :
«به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ختم شده می داند ، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند. رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه ) زنده بوده و هست و خواهد بود ، او حقیقتی است زنده که هرگز نظر علمی نمی تواند او را از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید ... آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی با اعتقاد به امام حی غایب.»
تأکید بر ادامه و استمرار ولایت و ارتباط با ذات ربوبی حتا در دوران غیبت امام عصر ارواحنافداه از برداشتهای شخصی یک مستشرق فرانسوی آن چنان در جواب پرسش ما کافی و وافی به نظر می رسد که تکمله ادامه مبحث و نتیجه گیری از آن را به شما مخاطبین بزرگوار می سپارم
ضمنا لرزه های ذهنی حدیث امام صادقعلیه السلام هم باشد طلبتان در نوشتار آتی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) این روایت از رویات متواتر نقل شده در کتب شیعه و سنی است.
2) بحارالانوار جلد 51 ص 148
3) رسالت تشیع در دنیاى امروز / سید محمد حسین طباطبایى / مقدمه هانرى کربن / ص 25 - 35.