ای پیامبر!
سلام بر تو که وعدههای تو را با دستهای لرزان خویش لمس میکنیم.
ما فرموده تو را که «از شرق، کسانی راه را برای ظهور مهدی(ع) هموار میکنند» از یاد نبردهایم.
سلام بر تو!
حاشا که از یاد ببریم آن منظره را که به ابوذر فرمودی:
«ابوذر! میدانی چه اندیشهای مشغولم داشته است و پرنده اشتیاق دلم به کدام سوی پر میکشید؟ دلم به شوق دیدار برادرانی میتپد که بعدها خواهند آمد، مقامشان همسنگ مقام انبیاست و منزلتشان در نزد خدا منزلت شهدا.
از پدر و مادر و برادر و خواهر خویش به خاطر جلب رضای خدا دست میکشند و آنچه مال در خورجین تملک دارند، فدای خدا میکنند.
در مقام خشوع در مقابل خداوند تا اوج ذلت رشد میکنند، دل از دنیا و مافیها میکنند...
دلهایشان رو به سوی خدا دارد، جانهایشان از خداست و دانششان برای خدا...».
ای پیامبر! از یادمان نمیرود آن خاطره را که آنقدر از صفات این عزیزانت مشتاقانه گفتی که اشک در چشمانت نشست و همان حال که زمین اشکهای مبارک تو را در بغل میفشرد دعایشان فرمودی: «خداوندا! حفظشان کن و یاریشان فرما در نبرد با دشمنان و چشمم را به دیدارشان در قیامت روشن کن».
پیامبر! عزیز خداوند! معشوق معبود! سلام بر تو!
تو که قرنها پیش برای این عزیزانت گریستی و دعایشان فرمودی و میدانستی و میدانی که حیات و نصر و فتحشان به پشتوانه دعای توست، اکنون در این مخاطرات رهایمان نکن.