... در صف دادخواهانی که برای دیدار متوکل از سراسر ممالک حکومتی او آمده بودند به انتظار ایستاده بودم؛
ناگهان همهمه ای که می گفت علی بن محمد از سوی متوکل فرا خوانده شده در بین مردم پیچید.
از همراهانم پرسیدم :علی بن محمد کیست؟!
گفتند: امام و پیشوای شیعیان است که هرگاه متوکل بر او خشم گیرد برای آزار و اذیتش او را به دربار می کشاند و امروز روزیست که متوکل قصد جان او را دارد.
... خدای من چه باشکوه و با صلابت می آید؛ چشمانمان که نه قلبهامان به او خیره گشته، نمی دانم کسی را یارای پلک بر هم زدن است؟
ولی او با وقار و پر هیبت نگاهش را به سوی یال مرکبش دوخته و آرام، آرام می آید.
... خدایا چرا اینقدر برایش در اضطرابم!
خدایا قلبم نگران اوست !
خدایا او را از شر متوکل مصون بدار !
خدایا ....
باورم نمیشود، به خود که می آیم امام هادی است که در مقابلم و رو به سوی من اینچنین می فرماید:
ابو عبدالرحمن بازگرد که خدا دعایت را در حق من مستجاب گردانید و از متوکل به من گزندی نخواهد رسید
بازگرد که خدا تو را مال فراوان و فرزندان بسیار عطا فرماید...
آن هنگام که به هوش آمدم، من بودم و همراهان حیرت زده ام که جویای حال از دست رفته ام بودند...
بازگشتم اما با اعتقاد به او و به دین و مکتب پیروانش.
...
و حال زمانی را برای خود متصور باش که امام زمانت اینچنین تو را مورد خطاب قرار می دهد:
... بازگرد که خدا به لحظه ای، سالها دعایت را در حق من مستجاب گردانید،
بازگرد و مهیای ظهور شو...