پدری نگران فرزندان خویش1، درخواست قلم و کاغذی می کند تا آخرین توصیه های خویش را برای آنان بنگارد
قلم و کاغذ که خبری نیست، حتا می گویند مریضی بر او مستولی گشته (پناه می بریم به خدا) هذیان می گوید!
اما پدر بیچارگی و بدبختی فرزندانش را بعد خویش می بیند : به فرزندانم بگویید دستانشان را از دستان علی و اولادش رها نسازند.
مضطرب و نگران به چهره پاره تنش ، حسین می نگرد : پسرم تو دیگر گریان نباش که عالمی برایت گریانند ...
دخترم فاطمه! بی تاب نباش نزدیکتر بیا تا با تو بگویم : ...
علی جان! با فرزندانم مهربان و خیرخواهشان باش، هرچند که آنان نمک نشناسند اما تو دست نوازش پدرانه ات را از سرشان برندار!
حسنم! اشک هایت جگرم را ریش می اندازد، آنقدر مظلومانه بر من خیره مشو!
همه شما هر چه در توان دارید برای هدایت امتم به کار بندید
وعده من با شما در کنار حوض کوثر...
1ـ «قال رسول الله صلی الله علیه و آله : اَناَ وَ عَلی اَبَوا هَذِهِ الاُمَّة » بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج36، ص5.
خس خس آخرین نفس ها...
... زمین و زمان به هم ریخته
لب ها به هم می رسد نوایی ضعیف شنیده می شود...
... حال و روز آسمان از آنها بدتر
حتا در آخرین جملات دنیایی اش انسان تهی از انسانیت را ...
تو این کار را به پایان شوم آن مرسان آخرتت را تیره نساز!
... خدایا از من راضی باش که من به رضایت تو راضیم
فرشتگان پریشان و بدحال و مستأصل از رخداد فجایع ...
ضجه زنان و مویه کنان به سمت آسمان ...
قلبی با تیر سه شعبه که دیگر خونی برای تپیدن ندارد
. . . شمارگان آخر زمین و زمانی که به ضربان های قلب او در تپیدن بود . . .
امیدی به ادامه حیات نیست
آسمان با تمامی وسعتش کم آورده زمین که دیگر . . .
آسمانیان مبهوت ...
... پس چه شد دوباره صدای قلب زمین و زمان شنیده شد.
فرشتگان آرام نه، اما کمی راضی تر و مطمئن
وعده الهی در پیش است . . .
زمین و آسمان و خورشید و افلاک
چشم در راه کسی که آنان را به جبران این لحظات امیدوار کرد . . .
. . . هر چند که طولانی است و تپیدن قلب ها سنگین و سخت تر
یکـی قطره بــاران ز ابـری چکیـد خجل شـد چـو پهنـای دریـا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم
یا صاحب الزمان!
در برابر دریای عظمت و رفعت شما من قطره ای هم نیستم
به قول استاد بزرگواری که می فرمودند ما همان صفریم که شما ما را از هیچ بودن و صفر بودن به در می آورید ...
... و چقدر دوست دارم در این حقارت در برابر شما گوهر وجود خویش را بیابم و در این بازار دنیای پست، به متاعی بی ارزش معامله اش نکنم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید
سپهـرش بـه جایی رسانیـد کـار کـه شـد نـامور لـؤلـؤ شـاهـوار
... تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی...
« امام باقر(علیه السلام) در وصیتی به پیروان خویش با اشاره به برخی از این آموزه های فردی و اجتماعی، میفرمایند:"ای شیعیان ما! وصایا و عهد و پیمان ما با دوستانمان را خوب بشنوید و درک کنید [تا به آنها عمل کنید]؛ در گفتارتان راستگو باشید. به عهد و قسم های خود چه با دوستانتان و چه با دشمنانتان وفا کنید. یکدیگر را در اموال خویش شریک گردانید، از صمیم قلب همدیگر را دوست بدارید. به فقیرانتان صدقه دهید. در کارهایتان به صورت دسته جمعی عمل کنید. بر هیچ کس فریب و خیانت نورزید. بعد از یقین، راه انکار نپیمایید و بعد از اقدام کردن به کاری به خاطر ترس آن را رها نکنید. هرگز هیچ یک از شما به دوستان خود پشت نکند [و آنها را تنها نگذارد] ... هرگز کارهایتان برای غیر خدا [و به قصد ریا] نباشد .."سپس فرمود: "در میان مدعیان پیروی از ما، کسی از اولیای واقعی خدا و پیامبر اوست که هرگاه سخن گوید، راست گوید و هرگاه وعده دهد، به آن وفا کند و هرگاه به او امانتی دهند، آن را [به صاحبش] بازگرداند و هرگاه حق به او عرضه گردد، بپذیرد و اگر از او درخواست انجام کار واجبی که وظیفه اوست شود، دریغ نورزد ...قطعا و مسلّماً شیعه علی (علیه السلام) صدایش را بلند نکند و خشم و ناراحتیش از او فراتر نرفته و دامنگیر بقیه نگردد و با دشمنان ما پیوند ندارد ... (شیعه امیر المؤمنین(علیه السلام) اگر مؤمنی را ملاقات کند، او را تکریم میکند و اگر با جاهلی برخورد کند، از او دوری میجوید ... [آن چنان دارای عزت نفس است که] حتی اگر از گرسنگی بمیرد، از کسی غیر از برادران ایمانیش چیزی نمیخواهد. شیعه ما از سخنان ما دم میزند. همانا نیکوکارترین مردم شخصی است که از اهل دنیا (چه پدر باشد یا فرزند یا فرماندار و یاور) دوری کند و برای خدا نسبت به برادرانش خیرخواهی و (در خوشی های خود و غم های آنان) برابری داشته باشد. اگر چه به ظاهر سیاه پوست و از نژادی گمنام باشد.
شیعیان ما در زمین (نسبت به عواقب اعمال بد و گناهان و مواقف هولناک قیامت و عذاب الهی) اعلام خطر میکنند و برای کسانی که در پی اطاعت و فرمانبری خدا هستند، چراغ هایی فروزان و نشانه هایی آشکار و پیشوایانی هستند (که به وسیله آنها مسیر صحیح را مییابند.) و برای افرادی که (در حوائج خود) به ایشان مراجعه کنند مایه آرامشند؛ با دوستانشان با مدارا و نرمخویی برخورد میکنند؛ سهل گیر، گذشت کننده و همواره مهربان هستند؛ این ها ویژگی های ایشان در تورات و انجیل و قرآن کریم است.همانا یک مرد عالم، (هنگامی) از شیعیان ماست که زبانش را (از گناه و کلام بیهوده) حفظ کند و درون خویش را با اطاعت از ولی نعمتان خود پاک گرداند ...»
در این میان مردی از حضرت سؤال کرد: « پدر و مادرم به فدایت! ثواب و منزلت چنین کسی که وصف کردی چیست؛ اگرچه صبح و شب در امنیت و محفوظ باشد؟ (و در رویارویی با دشمنان قرار نگیرد و یا به سعادت شهادت نائل نشود)؟!
آن حضرت فرمود: « به آسمان امر شود که سایه های (رحمت) خود را بر او بیفکند و به (کارگزاران الهی در) زمین دستور داده شود که او را تکریم کنند و نور، مامور هدایت و روشنگریش گردد.
آن مرد دوباره پرسید: « نشانه این شخص در دنیا چیست؟ »
امام باقر(علیه السلام) فرمود: « اگر درخواستی کند، به او داده شود و اگر دعا کند، مستجاب میشود و اگر طلبی کند، به آن میرسد و اگر مظلومی را یاری کند، پیروز و غالب گردد.»
در حال و هوای زیارتها به ویژه زیارت امام رئوف امام علی بن موسی الرضاعلیه آلاف التهیه و السلام وقتی که فضای قلبمان معطر به یاد ائمه معصومینعلیهم السلام می گردد؛ متمایل به زیارت، آن هم به نیابت از امام زمانمانارواحنا فداه می شویم اما لحظه ای به ذهنمان این گونه خطور می کند : ما کجا و نیابت از ائمه معصومینصلوات الله علیهم کجا؟! آیا ما لیاقت نیابت این بزرگواران را در زیارات داریم؟! نکند قلب امام زمانمانعلیه السلام از این کار راضی نباشد؟!
این خطورات با داستانی از امام جوادعلیه السلام برخورد کرد و جوابش را اینگونه یافت:
هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت
میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت
بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟
منی که باز برآنم که دعبلانه برایت
غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت
من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم
من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم
هنوز شعر نگفته توقع صله دارم
منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت
چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد
همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد
بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد
هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت
چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست
که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است
من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست
اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟
دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن
دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن
و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ
کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت
سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو
نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو
و می روم به امید دوباره های من و تو
میان این همه غوغا میان صحن و سرایت
سرگشته و حیران بودم. طاقتم طاق شده بود. گویی روح از بدنم در حال بیرون آمدن بود. بدون معطلی راه افتادم. نفهمیدم چگونه خود را به دار الحکومة رساندم. آیا میشود فقط برای یک بار دیگر او را ببینم؟ آخر او همه وجود من است. اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد ... نه حتی فکرش را هم نمیتوانم بکنم ...
مردم زیادی جلوی دار الحکومة کوفه جمع شده بودند و خواستار مجازات "ابن مجلم" بودند. درب خانه باز شد و امام مجتبی (علیه السلام) از خانه بیرون آمد. سکوتی بر فضا حکم فرما شد. آن حضرت فرمود: « ای مردم، پدرم میفرماید که به خانههای خود بازگردید و به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم؛ اگر پدرم از دنیا رفت، تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند، خودش در حق او تصمیم میگیرد. پس بازگردید؛ خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد! »
مردم همه بازگشتند، اما اصبغ بن نباته که از اصحاب امیر المؤمنین(علیه السلام) بود، نتوانست بازگردد. صداى گریه و ناله از درون خانه بیشتر شد و او نیز شروع به گریه کردن نمود.امام مجتبی (علیه السلام)دوباره بیرون آمد و به او فرمود: « ای اصبغ، آیا سخن مرا که کلام امیرمومنان (علیه السلام) بود، نشنیدی؟ » ادامه مطلب