برای تلطیف این فضای مجازی هم که شده، امروز را پای یکی از آخرین سروده های
سید حمید برقعه ای مینشینیم:
ابن سیرین را خبر کن خواب شیرین دیده ام
روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام
بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام
مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید
گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام
آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام.
من مانده ام که چرا بهار اسمشو عوض نمیکنه
مفهوم و معنای بهار اینه که به آر یعنی آورنده ی بهترین ها باشه
وقتی که بهار بعد این همه قرن نتونسته بهترین آقای ما رو از پس پرده ی غیبت بیاره ؟!
باید دیگه از رو بره و اسمشو عوض کنه.
بدون بهترین ِ بهترینها، بهار چه چیزه بهتری رو داره که بیاره؟!!
اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را طولانی میکند تا مردی از فرزندان من ظهور کرده و زمین را آکنده از عدل و داد نماید همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است.
در مواجهه ی اولیه با این روایت از پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) و خیلی از روایات دیگر این به ذهن خطور میکند که باید زمین آنقدر پر از بیداد و ظلم گردد تا مهدی موعود ظاهر گردد و جهان را پر از عدل و داد نماید.
برداشتهایی اینچنینی از این عبارات و بدین شکل ما را به این پندار می کشاند که کمک به فراگیری ظلم و بیداد و ستم سرلوحه ی کار منتظران ظهور منجی است. عدالت خواهی و گسترش عدالت، راهی جز گسترش ظلم و ستم ندارد.
پارادوکس ایجاد شده در ذهنتان آنچنان در اذهان دیگران رشد و نمو نموده که با این باور و با این اعتقاد پیروی از ظالمان زمان عین انتظار و آماده سازی ظهور منجی عدالت گستر تلقی گردیده است.
پاسخها و جوابهای منطقی و حکیمانه ی بسیار فراوانی بر این تناقض فکری و اندیشه ی ناصواب بر صفحات کلامی اندیشمندان اسلامی در طول تاریخ درج گردیده که در تحمل این مجال کوتاه از عرصه ی مجازی نمی گنجد اما...
اما آنچه که مختصر بر این باور ناصحیح از باب جواب میتوان درج نمود این نکته ی قابل تامل است که مگر پر بودن دنیا از ظلم و بیداد به کمیت آن است یا به کیفیت آن؟
برای واداشتن شما مخاطب گرامی به تأملی بیشتر در این فضای فکری اینچنین باید نگاشت که :
آیا گرفته شدن حقی بزرگ از انسانی والا مقام بمانند امام زمان(ارواحنا فداه) ظلمی بی شمار و بیدادی عظیم نیست که بگوییم دنیا از این ظلم و بیداد پر گشته؟!
آقای من!
شما که خود درد سوزناک بی پدری را کشیده ای؟
چرا ما را از درد دوری نوازش دستهای پدرانه اتان رهایی نمی دهی؟
بر سر و سینه میزنی اشکهایت جاریست!
هق هق گریه هایت نفس کشیدن را برایت دشوار کرده!
این روزها دلگیرتر از هر روز دیگری برایت طی میشود؟
حس یتیمی سرتاپایت را فراگرفته
حس از دست دادن پدری که تا آخرین لحظات عمر به فکر فرزندانش بود
خشنود نگشت تا وعده ی آمرزش و رحمت الهی و شفاعت امتش را شنید
فغان و آهت باید سوزناکتر هم باشد این آغاز یتیمی است
این شروع بینوایی است
یک به یک عزیزترین کسان را از دست خواهی داد
فرق شکافته، پهلوی شکسته، لخته های جگر، راسی قرآن خوان بر نیزه و ... خواهی دید.
نهایت مظلومیت ...
تا آنجا که دیگر از دیدار امام زمانت نیز محروم خواهی گشت؟!
گریه کن بیشتر ناله کن
اما در میان ناله هایت از خدا بخواه
بخواه که پایان بخش این همه مظلومیت به دادمان رسد
دست بر سر گذار نالان تر از گذشته بخواه
ندبه کن و بخواه که دادرسمان به فریادمان رسد
فرض کنیم با فرسنگها فاصله خبر ظهور امام زمانتان را دریافت کنید آنوقت چه خواهید کرد؟!
«آیا خلیفه و جانشین شما نزد شما مقرب تر است یا فرستاده ی (خدا برای) شما؟» این سخن، سخن"حَجّاج" -استاندار خونخوار کوفه- در زمان خلافت "عبد الملک"(پنجمین خلیفه بنی امیه) است! مقصود حجاج از این جمله، آن بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها یک پیام آور از جانب خدا بود، در حالی که عبد الملک خلیفه ی خدا بر روی زمین است!
سپس حجاج، طغیان را به این حد رسانید که دستور داد اهل شام به جای حج در مکه و طواف به دور خانه خدا، به بیت المقدس بروند و احرام ببندند و گرد صخرهای در بیت المقدس طواف کنند و از احرام درآیند. اما به راستی چه شد که مسلمانان تا به این حد سقوط کردند؟
دقت در تاریخ روشن میسازد که تا قبل از حکومت معاویه، ادامه مطلب...
اگر کسی از شما بپرسه دوست داری در بند باشی یا آزاد ؟ چی می گید؟!
همه ی ما آزادی با تمام مخلفاتش رو دوست داریم حتا سر سوزنی از حقوق آزادانه ی خود در برابر هیچکس و هیچ چیز کوتاه نمیاییم، گاهی اوقات آزادیمون را از باندهای ضبط استریوی ماشینمون یا خونمون به استحضار همه میرسونیم.
صدای آزادیمون لرزه به اندام همه میندازه جز خودمون.
میگی چرا خودمون باید بلرزیم؟!
اگر داستان بُشر پابرهنه رو میشنیدی میگرفتی که چی میخوام بگم!
بُشر یکی از همون آدمای بسیار آزاد بود که صدای آزادیش تموم محل رو برداشته بود.
از کنیزش پرسید در جلوی درب خانه با چه کسی گفتگو میکردی؟
کنیز گفت : شخصی از من پرسید: صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ و من گفتم مگر این همه آزادی را در مکنت و خانه و مال و منال ایشان نمی بینید ؟
بُشر: آن شخص در جوابت چی گفت؟
ایشان فرمودند: تو درست میگویی اگر بنده می بود این صدای تار و تنبور از خانه اش بلند نبود.
بُشر از این حرف چنان لرزید که بهت زده و پای برهنه به دنبال آن شخص به کوچه روانه گشت؛
وقتی به امام موسای کاظم علیه السلام رسید گریان بر روی پاهای آن بزرگوار افتاد و از ایشان طلب بخشش از درگاه الهی کرد
بُشر از صدای گوش خراش آزادی خودش لرزید و بنده گشت...
هر چند آتش بس نسبی در غزه برقرار گردید، اما آنقدر اینروزها چشمانمان خون به ناحق ریخته شده از نوزادان و کودکان و جوانان و ... غزه را دید و آنقدر قلبهامان جریحه دار شد و بغضهامان به اشک ریخت که باز هم ماه محرم به منزله ی ماه پیروزی خون بر شمشیر برایمان تداعی گردید. شاید به قول علما، قیاس مع الفارقی است صحنه های بی بدیل روز عاشورا و جنگ نابرابر غزه. صحبت از صبر بر مصایب و مشکلات هم ما را بی صبر می کند چه رسد بر تحمل این همه درد. جراحت دیرینه ی ظلمهای این چنینی دوباره سر باز کرده و مرهمی نیست بر این دردها جز اشک و آه و فغان.
تسکینی نیست بر این آلام ناپایان، مگر اندیشه ی آمدن منجی از تبار رسول پاک اسلام
گویند: هرگاه صبر لبریز گردد و تحمل بی تاب، آنگاه گشایشی رخ می نماید.
ای خدای بزرگ!
مگر صبر شیعه پایان نیافته؟
مگر بی تابیمان اضطرار نگشته؟
مگر جایی از پهنه ی روزگاران باقیمانده که از خونهای مظلومان رنگین نگشته باشد؟
پس چه وقت دعای مضطر واقعی اجابت میگردد؟
چگونه این دلهای ملتهبمان به خنکای نسیم دل انگیز منجی آرامش می یابد؟
آسمان ها و زمین خیلی وقایع را دیده اند و در خاطرات خود ثبت کرده اند
حتا من و تو جزء ثبت شدگان تاریخ آسمانها و زمینیم.
تعجب نکن! اینرا جدی میگویم ـ تکیه کلام همیشگی خودم ـ واقعا دیروز و امروز و فردای ما ثبت شده است .
امروزه ی ما که از ظلم و بیداد و فساد آن فریاد میکینیم و تعجیل در ظهور منجی مورد انتظار قرون را درخواست داریم...
امروزه ی ما که به هر زبان بی زبانی بن بستهای بشریت را به دعوت از منجی برای ظهور نالانیم...
امروزه ی ما که از شدت فتن دستهامان بر سر، استغاثه به موعود معهود برده ایم و آمادگی خود را برای پذیرش او ندبه می کنیم...
آسمانها و زمین، هم امروزه ی ما و هم گذشته ی نالان بشریت را ثبت و ضبط در دل خویش نگاه داشته اند.
آری! آنها خوب به یاد می آورند، فریاد و استغاثه ی مردمانی را که از ظلم و ستم یزید و یارانش به امام زمانشان پناه برده بودند.
به وضوح می بینند خیل عظیم دعوت نامه های مردمانِ جان فدایی که به دعوت از امام زمانشان حتا برای چیدن میوه های رسیده بر روی درختان خود در معیت ایشان تاکید می کردند...
اما آسمانها و زمین بارها و بارها آرزوی ندیدن این وقایع را نیز گریستند.
برای آسمانها و زمین چه قدر دشوار است، گواهِ لحظاتِ سختِ ندایِ « هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنیِ » امامی که به دعوت مردمانی بی وفا آمد و پاسخی جز به بی آبی و سنگ و نیزه و ... نشنید.
برای آسمانها و زمین چه قدر دلگیر است غروب روزی که امامی تمام جان و جانانش را در بی معرفتی مردم زمانه ی خویش اهدا کرد.
باور داری که دیگر این آسمانها و زمین تاب دیدن چنین لحظاتی را ندارند.
تاب لحظاتی که امام زمانی به دعوتِ مردمی نالان، پاسخ گوید که در هنگامه ی قیام مقابلش قرار گیرند.
پس باید بیدار باشیم و هوشیار، که اگر درخواستِ تعجیلِ در ظهور امام موعودی را داریم و در غیبتش گریانیم؛ به تقویت اعتقاد و باور و معرفت خویش بیاندیشیم
که آسمانها و زمین دیگر بار، گواهِ بی وفاییِ ما نباشند.